۱۳۸۸ بهمن ۷, چهارشنبه

چه خبر از دلار؟

امروز محض دلخوشی رفتم دلار بخرم (کانادایی). همون صرافی که همیشه میرم. دیدم جاتون خالی، از بس توش شلوغه در رو بسته و کسی رو راه نمیده. چون حالش رو نداشتم دوباره برم چند دقیقه ای وایسادم تا خلوت تر بشه. خلاصه رفتم تو. گفتم شاید قیمت در حال تغییر کردنه که صف شده؛ اما از تابلو که چک کردم قیمت همون حدود بود که فکر میکردم. تا نوبتم بشه شاهد بودم که به برخی مشتریها گفته میشد ارز مورد نظرشان تمام شده (به خصوص یورو). نوبت من که رسید گفتم n دلار کانادا میخوام. گفت n/2 بیشتر نداریم. احتمالن میخواست در حد امکان کمتر بده که به همه برسه! البته فکر نکنید n عدد خیلی بزرگی بود. یک کم بیشتر از حقوق کارمندی. من هم همون رو گرفتم و زدم بیرون. همین! دیگه اتفاقی نیفتاد. اما وضعیت اونجا به نظرم کمی غیرعادی بود. حالا بقیه صرافیها رو نمیدونم و تجربه شخصیم رو گفتم. اما این وضعیت با شایعاتی که در مورد بی پول شدن بانکها در ایران دهان به دهان میچرخه تطبیق داشت. البته مقامات رسمی که کلن تکذیب میکنند اما پس چرا اینجوری بود؟
پی نوشت- قابل توجه آفیسرها: همون طور که اول متن نوشتم همینجوری محض دلخوشی رفته بودم دلار بخرما! فکر نکنید خیالم راحت شده و خیلی ریلکس در حال فراهم کردن مقدماتم. نه آقا جان! نه خانم محترم! زودتر بفرستید بیاد مدیکال رو، کار داریم!

۱۳۸۸ بهمن ۱, پنجشنبه

یک ماه دیگر، یک روز دیگر

امروز اول بهمن است. ماهی که به نظر من وضعیت ما منتظران، مشخصتر خواهد شد. در این ماه، یکسال انتظار از زمان فایل نامبر فدرال و 15 ماه از زمان مصاحبه (خودش یک عمر است) را سپری میکنم. به هرحال، صبوری میکنیم. امیدوارم که مشکلی نباشد و برای همه ما ماه خوبی باشد.

۱۳۸۸ دی ۲۷, یکشنبه

فرار مغزها

پارسال که رفته بودم برای کارهای مهاجرت، مدرک تحصیلیم رو بگیرم یک چیزی برام خیلی جالب بود. من که با توجه به وضعیت قبلی اداره فارغ التحصیلان دانشگاه، با خیال راحت رفته بودم مدرکم رو بگیرم با صف عجیب و غریبی مواجه شدم. حالا فصل بدی هم بود و معمولن تابستانها شلوغتر است اما تعداد آدمهایی که اصرار به دریافت مدارکشان داشتند خیلی زیاد بود و مشخص بود که همه برای خارج از کشور اقدام کردند وگرنه داخل ایران که همون مدرک موقت جواب میده. آخر سر هم به خاطر شلوغی بیش از حد، کارم بیش از 2 ماه طول کشید و مدرکم به روز موعود (مصاحبه) نرسید و با یک گواهی رسمی قابل ترجمه کارم رو راه انداختم. طول کشیدن کار هم به خاطر اشکال سیستم نبود و از آنجا که دانشگاه شریف یکی از بهترین دانشگاههای سیستماتیک ایران است، نمیشد اشکال را به گردن سیستم انداخت و تنها دلیلش سیل مغزهایی بود که میخواستند فرار کنند! تازه بعدها (اواخر پاییز) که رفتم اصل مدرکم رو بگیرم دیدم باز هم همان شلوغی پابرجاست. امسال که شنیدم وضع بدتر از پارسال است. خلاصه که این مغزها بدجوری دارند فرار میکنند! از ما گفتن بود! بعد هم خطاب به آفیسرهای محترم میگم که درسته که ما مغز! نیستیم و از مغزیمون گذشت اما این هم درست نیست که انقدر ما رو معطل و لنگ در هوا نگه دارید. Skilled Worker که هستیم. اینجوری که فسیل میشیم! باز هم از ما گفتن بود. تازه، گواهی عدم سوء پیشینه جدیدمون هم رسید. میخواین بفرستیم خدمتتون؟ آخه یه اهنی، یه اوهونی. نمیشه که اینجوری بی سر و صدا!
پی نوشت- در پستهای اخیر چند بار، وضعیت فراموش شدگان را به آفیسرها یادآوری کردم. ببینم بالاخره ما از رو میریم یا آفیسرها.

۱۳۸۸ دی ۲۲, سه‌شنبه

رزومه

الان که داشتم برای استخدام، رزومه هایی رو که برای شرکت فرستاده شده بود و به من ارجاع شده میدیدم، یادم افتاد که داشتن رزومه خوب چقدر مهمه. بعضیها رو ندیده رد میکردم. بقیه هم تعریفی نداشتند. از این نظر واقعا وضع جویندگان کار در ایران افتضاحه و استاندارد رو رعایت نمیکنند. حالا استاندارد که هیچ؛ حداقل یک چیزی که جلب توجه کنه و نظم داشته باشه نمیتونن بنویسن و بعد مدیران متهم میشن که آشناها رو استخدام میکنن.
پس یکی از کارهای مهممون اینه که یک رزومه استاندارد برای خودمون داشته باشیم. خودم که هنوز دل و دماغ بروزکردن رزومه رو ندارم و همونه که پارسال درست کردم.

۱۳۸۸ دی ۲۰, یکشنبه

زبان گفتاری، فراتر از گویش

با زبان خارجی باید چه کنیم؟ آیا یادگیری مجموعه وسیعی از لغات و گرامر آن زبان کافیست؟ باز به خودم برمیگردم و از خود سوال میکنم که آیا مثلا در مورد زبان انگلیسی که من اعتماد به نفس بالایی در آن دارم (چه از نظر دریافت مدارک مورد نیاز و چه در برقراری ارتباط) باید نگران باشم یا نه؟ شواهد نشان میدهد که تسلط بر زبان خارجی برای زندگی در جامعه ای که آن زبان خارجی، زبان رسمیش است لازم است اما به هیچ وجه کافی نیست. با نگاهی دقیقتر، میتوانیم نحوه بکارگیری زبان فارسی را در جامعه خودمان بررسی کنیم. در ادبیات متداول و غیررسمی خود (آنچه در رسانه ها مشاهده نمیشود)، موقعیتهای بسیاری هست که واژه ها و جملاتی استفاده میکنیم که فهم آن توسط فردی بیگانه که زبان فارسی را خوب میداند مشکل و گاه غیرممکن است (حتی اگر تک تک کلمه های یک جمله را بداند). بگذریم از استعارات و ایهامات که معمولا در زبانهای مختلف وجود دارند. در واقع، زبان را باید جزئی از فرهنگ بدانیم و همانگونه که مدتی طول میکشد تا با فرهنگ جامعه مقصد آشنا شویم و خود را تطبیق دهیم به همان ترتیب، تسلط واقعی به زبان خارجی جهت زندگی در جامعه مقصد مدتی طول خواهد کشید. حالا باید سعی کنیم تا آنجا که امکانش هست، شرط لازم برای زندگی را که همان تسلط بر گویش و نوشتار است مهیا کنیم اما انتظار نداشته باشیم که از روز اول با مشکل مواجه نشویم. این تصویریست که من در مورد زبان برای خود ساخته ام.

پی نوشت- آقایان و خانمهای آفیسر، تا کی باید تصویر بسازیم؟!